دلم میخواد بنویسم
بی هیچ دغدغه ای
بدون هیچ مانعی
ساعتها قلم بدست
از خورشیدی که بی دریغ ،خورشیده
از گرماش تا نورش
همه ازش بهره مندن
حتی ماه هم نورشو از همین خورشید میگیره
اما همه از ماه شعر میگن
زیباترین ها رو به ماه تشبیه می کنن
عاشقانه ترین لحظات رو کنار ماه توصیف میکنن
گاهی با ماه درد و دل می کنن
ساعتها پشت پنجره می ایستن و نگاهش می کنن
ازش نقاشی ها می کشن و عکسها میگیرن
ماهی که با غرور میاد با غرور میره
ماهی که چیزیش از خودش نیست
نه گرمایی داره نه نوری
اما کی رو دیدین که ساعتها با خورشید درد و دل کنه؟
سیر نگاهش کنه؟
ازش عکس بگیره و طراحیش کنه؟
کِی دیدن که هر چیز خوشگلی رو به خورشید تشبیه کنن؟
این روزها چرا همه مون به خاطر گرما از خورشید فراری هستیم؟
میدونین چیه؟
اینا نه مشکل ماهه نه خورشید
مشکل ما آدمهاییم
همیشه سرسری رد میشیم از کنار کسایی که مثل خورشید بهترینهاشون رو نثارمون کردن
انگار یه مساله ی عادیه.بهش عادت میکنیم.
انگار که وظیفه شه.یک لحظه هم فکر نمیکنیم اگه لطف و محبتش از ما دریغ شه چی به سرمون میاد
مثل اونهایی که قدر والدینشونو نمیدونن و وقتی قدرشونو میدونن که از دستشون میدن
ما آدمها همیشه اونی رو ستایش میکنیم که مثل ماهه
قشنگه.با نگاه بهش لذت می بریم
دردو دلامونو پیشش میبریم
اما اون خودشو، محبتشو از ما دریغ میکنه
ماهو همه دوست دارن.مثل یه سوپر استاری که همه خواهانش هستن
همه هواشو دارن
فقط تا وقتی که ازش ضربه نخورن!
مثلا وقتی که بدر ماه کامله
نمیدونم با گرگینه ها چقدر آشنایی دارین(گرگینه در افسانه ها در واقع انسانیست که وقتی بدر ماه کامله،به گرگ تبدیل میشه و بی اختیار و تفکر به موجودات اطرافش اعم از حیوان و انسان حمله میکنه)
موجودای خیلی
اما آدمای واقعی امروزی
میگفتم...یه گرگینه که از تاثیر همون ماه یه زندگی رو می دره...
اون وقته که بیزاری از ماه بوجود میاد
خیلی پیچیده شد
قلمم خسته شد
می خوام به خودمو خودش یکم استراحت بدم
الان هم میخوام برم دست خورشیدهای زنگیمو ببوسم.
میزارم ماه هم همون ماه بمونه
مغرور و خودخواه
اونه که ضرر میکنه
اونه که خیلی از ستایشها و الطاف منو از دست میده
ولی تنها چیزی که آرومم میکنه اینه که اون اول و آخرش ماهه
تا آخر عمرش هم باید دور هرچی خورشیده،بگرده...

|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2